درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگــــــاه خدا نالــــم همـیـشــــه
رفیـــقان قدر یکدیــــگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه بابا طاهر
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگــــــاه خدا نالــــم همـیـشــــه
رفیـــقان قدر یکدیــــگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه بابا طاهر
هر آنکس مال و جاهش بیشتر بی
دلــش از درد دنــیا ریشــــتر بی
اگر بر سر نهی چون خســروان تاج
به شیرین جانت آخر نیشتر بی بابا طاهر
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
خارم کرده ای
خسته ام زین عشق دلخونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودمو نشناختی
خداوندا
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا مرا مگذار تنها لحظه ای حتی . . .
به گزارش سرویس فضای مجازی "ندای انقلاب"
نویسنده وبلاگ "معبر سایبری" در آخرین مطلب وبلاگ خود نوشت:
آقای مجتبی خامنه ای تو آقازاده نیستی.
بیل گیتس میگه :
من همیشه آدمهای تنبل را برای سخترین کارها انتخاب میکنم
چون میدونم اونا ساده ترین راهو برا انجامش پیدا میکنن ...
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید .
عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند .
پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند .
سپس به او گفتند:
همه مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید! هیچ کسی به او کاری نمی داد همه می گفتند: تو به هیچ دردی نمی خوری!!! یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودن مداد سفید تا صبح کار کرد ماه کشید، مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک تر شد صبح توی جعبه ی مداد رنگی دیگر مداد سفیدی نبود!
جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد