از هر چه می پندارم کمترم

از هر چه می پندارم کمترم

چه حرفها که درونم نگفته می ماند
خوش به حال شماها که شاعری بلدید

پیام های کوتاه
  • ۱۳ فروردين ۹۳ , ۰۰:۳۵
    عذاب
  • ۹ فروردين ۹۳ , ۰۸:۲۹
    امید
آخرین نظرات

پیر و سلطان محمود - طنز

پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ق.ظ

سلطان محمود،پیری ضعیف را دید که پشتواره خار میکشد
بر او رحمش آمد گفت:
ای پیر دو سه دینار زر میخواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم،تا از این زحمت خلاصی یابی
پیر گفت : زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم

سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند .

۹۲/۱۲/۰۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی